« 250 فیلم برتر سینما »

اندی دوفرین(تیم رابینز) به جرم قتل همسرش و مردی که با او رابطه ی نامشروع داشته روانه ی دادگاه می شود. در دادگاه اندی این جنایت را انکار می کند ولی در نهایت قاضی او را به دو بار حبس ابد محکوم می کند. او به زندان شائوشنک منتقل می شود. در محیط پر از خشونت زندان اندی با مردی به نام رد (مورگان فریمن) آشنا می شود که نفوذ زیادی در بین کارمندان زندان دارد.اندی با کمک رد موفق به راهاندازی کتابخانه ای در زندان می شود و بعدهابا توجه به استعدادهایش مشاور مالی زندان هم می شود…

«دون ویتو کورلئونه» (براندو) یکی از رؤسای پرقدرت مافیاست که به خاطر کمک هایش به مهاجران ایتالیایی در نیویورک به «پدرخوانده» معروف است. پس از مرگ «دون ویتو»، جای او را پسر کوچک خانواده، «مایکل» (پاچینو)، می گیرد که پیش از این علاقه ای به فعالیت های غیرقانونی خانواده اش نداشته است. «مایکل» خیلی زود با یک سری قتل و کشتار و پس از تصفیه ی خرده حساب های قدیمی، پدرخوانده ی جدید می شود...

با مرگ دن کورلئونه پسر کوچکش مایکل (آل پاچینو) به ریاست خانواده می رسد. او باید تلاش کند تا در مقابل خانواده های مافیایی دیگر که با ثروت باد آورده قاچاق مواد مخدر به قدرت مضاعف دست یافته اند از جایگاه خانواده کورلئونه دفاع کند. از طرفی باید در مقابل کنگره امریکا درباره فعالیتهای خانواده اش پاسخگو باشد. در بخشهایی دیگر از فیلم با گذشته دن کورلئونه (مارلون براندو) و داستان پدرخوانده شدنش و مهاجرتش به امریکا همراه می شویم...

یکسال از زمانیکه دکتر جاناتان کرین « معروف به مترسک » که بطور اسرارآمیزی ناپدید شد و همچنین نقشه های راس برای نابود کردن شهر گاتهام توسط بتمن خنثی شد، گذشته است. اکنون با تلاشهای بروس وین، بتمن و کمکهای ستوان حیمز گوردون و یک بازپرس قضایی جدید به اسم هاروی دنت که قصد ازدواج با راشل را دارد، مردم شهر احساس آرامش می کنند. اما این وضعیت پایدار نمی ماند زیرا یک جنایتکار روانی و بسیار باهوش به اسم جوکر با نقشه هایش می کوشد تا آرامش شهر را بهم زده و هرج و مرج و رعب و وحشت را در شهر حاکم کند و با اینکار بتمن را به مبارزه بطلبد. بتمن با کمک هاروی می کوشد تا هر طور شده جوکر را متوقف ساخته و او را در چنگال عدالت قرار دهد اما جوکر ...

نیویورک ، آخرین ساعتهاى دادگاهى که براى بررسى اتهام ارتکاب به قتل یک پسر نوجوان پورتوریکویى تشکیل شده است . شواهد حکایت مى کند که پسر ، پدرش را با چاقو به قتل رسانده و حالا همه ، انتظار یک حکم سریع را دارند . از دوازده عضو هیأت منصفه رأى گیرى مى شود ...

آغازجنگ جهانی دوم، تاجر اتریشی، اسکار شیندلر (نیسن) در لهستان اشغال شده توسط نیروهای نازی، به رهبران نازی نزدیک شده و امتیاز تاسیس کارخانه تولید ظروف فلزی را از آنها می گیرد. او با استفاده از کارگران یهودی بیجیره و مواجب پول هنگفتی به جیب می زند تا اینکه در سال 1944 دستور انتقال همه اسیران به محلی دیگر صادر می شود، شیندلر لیستی شامل 1100 نفر ازاسیران را به عنوان کارگران و ارکان اصلی کارخانه تهیه کرده و با پرداخت مبلغ زیادی به مرز چکسلواکی انتقال می دهد و ...

داستان قسمت سوم درست از جایی شروع میشود که قسمت دوم(ارباب حلقهها: دو برج) تمام شده بود.اِنتها از برج آیزنگارد محافظت میکنند و فرودو (الیجا وود) و سام (شون آستین) که توسط گالوم هدایت میشوند در بیابان داگورلد(میدان نبرد) هستند، و این در حالی است که حلقه از گردن فرودو آویزان است. او با سام راه کوه هلاکت را در پیش گرفته و سنگینی حاصل از مسئولیتی را که حلقه روی دوشش گذاشته است را احساس میکند. آنها باید به کوه هلاکت بروند چرا که حلقه در آنجا به وجود آمده ودر آنجا هم باید از بین برود. که ناگهان با تاریکی هوا مواجه میشوند و باید از گالوم که یکی ار حمل کنندههای سابق حلقه بوده است و اکنون چهرهاش تغییر یافته کمک بگیرند...

دو آدم کش به نام های «وینسنت» (تراولتا) و «جولز» (جکسن) از طرف «مارسلوس والاس» (رامس) مأموریت می یابند تا چمدانی را که دزیده شده، از سارقان پس بگیرند و در جریان این عملیات به طرز معجزه آسایی نجات پیدا می کنند. «وینسنت» مأمور می شود تا «میا» (تورمن)، همسر «والاس» را به گردش ببرد، اما «میا» بر اثر استفاده ی بیش از حد مواد مخدر، به حال اغما می افتد و «وینسنت» با تلاش فراوان او را نجات می دهد...

در دوران جنگ های داخلی امریکا، سه مرد در پی یافتن جعبه ای هستند که حاوی دویست هزار دلار پول مسروقه است: »استنزا« (وان کلیف)، »جو« (ایست وود) و »توکو« (والاک)...

این فیلم اولین بخش از داستان سه قسمتی Lord of the Rings بوده و داستان Frodo Baggins می باشد که برعلیه Sauron Dark Lord نبرد می کند تا زمین را از فراگیر شدن شرارت نجات دهد. در این سه قسمت ، Frodo و رفقایش در یک سفر سخت و طاقت فرسا سوار بر یک کشتی قصد دارند زمین را از منبع قدرت Sauron که یک حلقه جادویی است ، نجات دهند .“فرودو بگینز” ساکنِ هابیت “زمین میانی”، پی برده حلقه ای که خویشاوند خیّر و عزیزش، “بیلبو” برای اش به ارث گذاشته، در واقع “حلقه ی یکتا” است؛ وسیله ای که به صاحب اش اجازه می دهد قدرت های ظلمانی را به کار بگیرد و دنیا را به اسارت بکشاند. “گَندالف جادوگر” به “فرودو” مأموریت می دهد تا حلقه را به “کوهستان شوم” برگرداند؛ همان مکان ترسناکی که هزار سال پیش، حلقه در آن جا ساخته شده و تنها جایی است که می توان نابودش کرد. در این سفر، هشت رهرو، “فرودو” را همراهی می کنند…

«راوی» (نورتن)، جوانی پریشان حال پی می برد که به کمک مشت بازی با دست های برهنه، بیش از هر زمان دیگری احساس زنده بودن می کند. او و «تایلر دردن» (پیت) که به دوستانی صمیمی تبدیل شده اند، هفته ای یک بار با هم ملاقات می کنند تا با هم مشت بازی کنند. در حالی که افراد دیگری هم به باشگاه شان می پیوندند، محفل شان به رغم آن که رازی است بین شرکت کننده هایش، شهرت و محبوبیت یک باشگاه زیرزمینی را پیدا می کند...

یک عقب مانده ی ذهنی به نام «فارست گامپ» (هنکس)، هنگامی که در یک ایستگاه اتوبوس به انتظار نشسته است، طی مرور خاطراتش از دوران کودکی (هامفریز) تا به امروز، قریب به نیم قرن تاریخ معاصر امریکا را دوره می کند...

دام کاب یک دانشمند علمی است که البته چندان در راه پیش بردن علم تحقیق نمی کند .او موفق می شود که به تکنولوژی دست پیدا کند که از طریق آن موفق می شود به رویاها و و ذهن ها انسان ها نفوذ کند و از این طریق اطلاعات آنها را برباید.فن آوری که کاب به آن دست پیدا کرده است شرکت ها و افراد زیادی را وسوه ککرده است تا آن را در اختیار داشته باشند.ضمن آنکه حضور در بین دنیای رویاها باعث به هم خوردن تعادل در دنیای واقعی نیز شده است. واکنون کاب و گروهش در بین یک سری اتفاقات بزرگ و کوچک وحشتناک به دام افتاده اند و باید تمامی مسائل را حل کنند …

داستان دو برج در پی یاران حلقه رخ می دهد که حول سه محور می چرخد. در یک سو فرودو و سم به سفر خود بسوی موردور جایگاه سارون ادامه می دهند تا حلقه را نابود کنند. در دیگر سو آراگون و همراهانش به سرزمین جنگ زده ی روهان می رسند و همرا با گاندولف آماده ی نبرد هلمز دیپ می گردند و در سوی دیگر مری و پیپین از بند می گریزند و همراه با تری بیرد نقشه ی حمله به ایزنگراد را می ریزند ...

«دارت ویدر» (پروس) که ازنبرد نهایی جان به در برده، هم چنان در خدمت مقاصد سلطه جویانه ی امپراتور عمل می کند. نیروهای شورشی در سیاره ی یخ زده هوت هستند و امپراتور نیروهایی را، برای نابود کردن آنان گسیل می کند...

یک هکر کامپیوتری به نام «توماسن آندرسن» (ریوز) با «مورفیوس» (فیش برن) آشنا می شود که اطلاعات جالبی در اختیارش می گذارد: هر آن چه در پیرامونش می گذرد، غیر واقعی است و اکنون سال 2199 است و «توماس» نیز قربانی «ماتریکس» است؛ یک سیستم هوشمند عظیم مصنوعی که به ذهن آدم ها رسوخ کرده و توهم واقعی بودن دنیا را برای شان به وجود آورده است…

«هنری هیل» (لیوتا)، نوجوانی که در محله ای پر از آدم های خشن و سنگدل بزرگ شده، آرام آرام تبدیل به یک گنگستر می شود. «هنری» از طریق «جیمی کانوی» (دنیرو) – مردی که بزرگ ترین سرقت های نیویورک را طراحی و اجرا کرده – با «تامی دویتو» (پشی)، گنگستری ایتالیایی آشنا می شود. اما در پایان، تمامی این رفقا در چنان مخمصه ای گیر می افتند که باید هر کاری از دست شان برمی آید انجام دهند تا زنده بمانند...

«رندل پاتریک مک مورفی» (نیکلسن) برای خلاصی از مقررات سخت زندان و کار اجباری روزمره خود را به دیوانگی می زند و به یک آسایشگاه روانی فرستاده می شود. خیلی زود آن جا را زندانی نفرت انگیزتر می یابد که پرستاری سادیست، «میلدرد راچد» (فلچر)، آن را اداره می کند...

قرن هفدهم . راهزنان پى در پى دهکدهاى کوچک را غارت مى کنند و اهالى قادر به دفاع نیستند . آنان از « کامبئى » ( شیمورا ) – سامورایى کهنه کار – تقاضاى کمک مى کنند . « کامبئى » شش سامورایى دیگر را گرد مى آورد و آنان مى پذیرند که اهالى را در دفاع برابر تهاجم راهزنان هدایت کنند ...

«کارآگاه ویلیام سامرست» (فریمن)، در آخرین روزهای پیش از بازنشستگی، باید جای خود را به «کارآگاه دیوید میلز» (پیت)، جوان آرمان گرا، پرشور و کم تجربه بدهد. آنان برای کشف یک سری قتل فراخوانده می شوند. «سامرست» کشف می کند که قتل ها باید کار یک نفر باشد و مقصود او کشتن هفت نفر بر مبنای هفت گناه کبیره ی بشر است...

«گوییدو» ی یهودی (بنینی) شیفته ی یک معلم مدرسه به نام «دورا» (براسکی) می شود و با استفاده از طنز و شوخی سرانجام به هدفش می رسد و با او ازدواج می کند. اما چند سال بعد، او از همین حس طنز و شوخی خود باید بهره ببرد تا پسرش را در اردوگاه کار اجباری حفظ کند...

تمام ساکنین “شهر خدا” (Cidade De Dues)، شهرکی در حومهی ریودوژانیرو را مردمی فقیر و غالبا سیاهپوست تشکیل میدهند. کودکان و نوجوانان شهر خدا قبل از فراگیری هرچیز با اسلحه و مواد مخدر آشنا میشوند. تفریح آنها راهزنی و دزدی است. پلیس به جز برای گرفتن رشوه، جرات حضور در منطقه و جلوگیری از خشونت را ندارد. برای ترقی و صعود در شهر خدا راهی به جز آدمکشی و فروش مواد مخدر وجود ندارد و آرزوی هر کودکی از ابتدا این است که پلههای ترقی را یکی یکی طی کرده تا زودتر به مخوفترین چهرهی شهر تبدیل شود. یکی از شرایط ورود و پذیرفتهشدن بچهها در گروههای جنایت، قساوت بیش از حد است و کشتن همسالان خود از راههای ورود به این دستههاست. نشانهی مردانگی در شهر خدا مصرف مواد مخدر و آدمکشی است و هر کودکی برای نمایش مردانگی خود این قبیل کارها را با افتخار انجام میدهد. در این میان “راکت” (با بازی الکساندر رادریگز) نوجوانی است که سعی دارد با بهره گرفتن از تلاش خود، با انتخاب یک شغل، راه خود را از دیگران جدا کرده و یک زندگی قانونی را پیش گیرد ...

«کلاریس استارلینگ» (فاستر)، دانشجوی جوان آکادمی پلیس، مأموریت می یابد و در مورد قتل های زنجیره ای و فجیع دختران جوانی که پوستشان پس از قتل کنده شده، از دکتر روانپزشک آدم خواری به نام «هانیبال لکتر» (هاپکینز) که در زندان است، اطلاعاتی کسب کند…

« جرج بیلى » ( استوارت ) مرد خوش طینتى است که پس از مرگ پدرش در رأس مؤسسه ى کمک به محرومان قرار مى گیرد . شب عید نوئل و مصادف با ورشکستگى « بیلى » ، او پشیمان از به دنیا آمدنش تصمیم به خودکشى مى گیرد و ...

مدت ها پیش. کهکشان زیر سلطه ی امپراتور خبیثی در آمده که سلاح بزرگش «ستاره ی مرگ» قدرت نابود کردن سیارات بزرگ را دارد. اما نقشه های «ستاره یمرگ» را «پرنسس لیا» (فیشر) به چنگ می آورد و آن را با کمک دو روبوت به دست نیروهای مقاومت می رساند.. حالا زمان آن رسیده است که «لوک اسکای واکر» (هامیل) وارد عرصه ی مبارزه با امپراطور خبیث شود...

ششم ژوئن 1944. نیروهای امریکایی در حمله به ساحل نورماندی متحمل تلفات سنگینی می شوند. وقتی به فرمانده ارتش زمینی، «ژنرال جرج مارشال» (پرسنل) اطلاع می دهند که از خانواده ی «رایان» طی فقط یک هفته، سه برادر سرباز کشته شده اند، دستور می دهد برادر باقی مانده، «سرباز جیمز رایان» (دیمن) را پیدا کنند تا از خدمت در جنگ مرخص و به امریکا بازگدانده شود...

«اجکوم» (هنکس) سر نگهبان بخش محکومان مرگ یک زندان ایالتی است. یکی از زندانیان، سیاه پوست تنومند و قوی هیکلی به نام «جان کافی» (دانکن) است که به اتهام قتل دو دختر بچه، به اعدام محکوم شده است، در حالی که قاتل نیست، بلکه نیروی خارق العاده ی شفابخشی دارد...

«چهیرو»، دختربچه ی ده ساله که به اتفاق پدر و مادرش به گردش خارج شهر رفته، در محیط عجیب و غریبی سرگردان می شود. این محیط که هر نوع جن و هیولایی در آن یافت می شود، در واقع محل استراحت و تفریح موجودات فوق طبیعی ای است که پس از گشت و گذارهای خسته کننده شان در دنیای آدم ها، به آن جا پناه می برند…

گروهی از کاشفان استفاده از کرم چاله ی تازه کشف شده به پیش افتادن از محدودیت در مورد سفر به فضا انسان و تسخیر فواصل وسیع که در سفر بین ستاره ای پی بردند...


آدم کشی حرفه ای به نام «لیون» (رنو) در آپارتمانی در محله ی ایتالیایی های نیویورک زندگی می کند. «استانسفیلد» (اولدمن)، مأمور فاسد پلیس، تمام خانواده ی همسایه را می کشد و تنها دختر دوازده ساله شان، «ماتیلدا» (پورتمن) که برای خرید بیرون رفته جان سالم به در می برد.«ماتیلدا» به «لیون» پناه می برد و خیلی زود این دو با یک دیگر دوست می شوند…

ژاپن، سال 1630، پس از پایان جنگهاى داخلى بسیارى از سامورایى ها بى کار شده اند. سامورایى جوانى ( ایواشیتا ) به امید لطف، سراغ طایفه ى آیى مى رود و وانمود مى کند که قصد هاراکرى دارد. اما، برخلاف انتظار، او را مجبور به این اقدام مى کنند. پس از آن پدرخوانده ى سامورایى ( ناکادایى ) که دخترش را نیز به همسرى او در آورده، براى انتقام وارد عمل مى شود.

پنج مرد که یگ گروه سرقت به راه انداخته اند، در کار آخرشان ناموفق بوده اند و حالا «سوزه»، یک رئیس مافیایی، آن ها را وادار می کند دست به سرقتی بزنند که انجامش عملا غیرممکن است. شهرت خشونت «سوزه» آن چنان است که می گویند وقتی تهدید کرده اند خانواده اش را می کشند، خودش این کار را کرده تا ثابت کند از هیچ کس نمی ترسد...

«موفاسا»، سلطان جنگل، فرزند کوچکش، «سیمبا» را جانشین خود اعلام می کند. برادر بدجنس او، «اسکار» (آیرونز) که می خواهد سلطان باشد، با کشتن «موفاسا» و گناهکار جلوه دادن «سیمبا»، او را فراری می دهد و خود حاکم مطلق می شود. «سیمبا» در جایی دور از خانه و زادگاهش بزرگ می شود و با ظاهر شدن روح پدر و شنیدن واقعیت تصمیم به بازگشت می گیرد...

«ولادیسلاف اشپیلمن» (برودی) پیانیست با استعدادی است که در یک خانواده ی یهودی ثروتمند لهستانی به دنیا آمده است. پس از اشغال لهستان توسط نازی ها، «ولادیسلاف» را به اردوگاه کار اجباری می فرستند. اما او فرار می کند و طی چند سال بعد، در حالی که تلاش دارد به دست نیروهای اشغال گر اسیر نشود، از خانه ای متروک به خانه ای دیگر می رود...

دو روبات با ظاهری انسانی از زمان آینده می آیند، یکی (شوارتسنگر) برای مراقبت از پسر بچه ای به نام «جان کانر» (فورلانگ) ـ که در آینده رهبری مبارزه ی انسان علیه کامپیوتر را به عهده خواهد گرفت ـ و دیگری «نابودگر تی هزار» (پاتریک) که بسیار پیشرفته تر است و می تواند به هر شکلی دربیاید...

هیل ولی، سال 1985٫ «مارتی مک فلای» جوان (فاکس) نزد «دکرت امت براون» (لوید)، مخترع دیوانه، می رود که می خواهد ماشین زمانی را که ساخته، آزمایش کند. ماشین زمان به کار می افتد، ولی «براون» با رگبار مسلسل چند تروریست لیبیایی کشته می شود. «مارتی» نیز با ماشین زمان فرار می کند و به 1955 می رود...

«دنی وینیارد» (فورلانگ)، نوجوانی سفید پوست است که روزی با چند جوان سیاه پوست درگیر می شود و موضوع را با «درک» (نورتن)، برادر بزرگ ترش که گرایشات تند نئونازی دارد، در میان می گذارد. «درک» بی مهابا سلاحش را بر می دارد و به سراغ جوانان سیاه پوست می رود، آنان را می کشد، و به سه سال زندان محکوم می شود. اما در زندان، به دلیل بدرفتاری زندانیان سفید پوست با او، دیدگاهش نسبت به سیاه پوستان عوض می شود...

« چارلى » ( چاپلین ) ، کارگرى ساده و حلقهاى از زنجیر خط تولید کارخانهاى پیش رفته است. سفت کردن همیشگى تنها یک نوع پیچ ، کارش را به جنون مى کشاند و اورا روانه ى تیمارستان مى کند...

ارتش روم به رهبری ژنرال ماکسیموس بر آخرین گروه بربرها غلبه میکند و روم را نجات میدهد. امپراتور مارکوس اورلیوس در بستر مرگ بدون توجه به پسر مکارش کومودوس از ماکسیموس میخواهد تا زمام امور را بدست گیرد و یک جمهوری مستقل پدید آورد کومودوس پدر را به قتل میرساند و دستور اعدام ماکسیموس و خانواده او را در اسپانیا صادر میکند. ماکسیموس از مرگ میگریزد اما …

» ماریون کرین « ( لى ) به امید تسهیل کار ازدواجش با » سام لومیس « ( گاوین )، پولهاى کارفرمایش را مى دزد و از شهر محل سکونتش خارج مى شود و بین راه در » هتل بیتس « به دست جوانى به نام » نورمن « ( پرکینز ) که هتل را اداره مى کند، به قتل مى رسد...

پلیسی جوان به نام «بیلی کاستیگان» (دی کاپریو) مأموریت می یابد تا در محفل خلافکاری تنگ و به شدت مراقبت شده ی «فرانک کاستلو» (نیکلسن) نفوذ کند. از طرف دیگر، «کالین سالی ون» (دیمن) به مأموریت از طرف «کاستلو» موفق می شود در دستگاه پلیس نفوذ کند...

« چارلى » ( چاپلین ) جان میلیونرى ( مایرز ) را که از نوشخوارى سر از پا نمیشناسد نجات میدهد. مرد میلیونر هم سخت به او محبت میکند؛ اما پس از هوشیارى، « چارلى » را بجا نمی آورد و از خود میراند. این ماجرا تکرار میشود و « چارلى » در این بین به دختر گل فروش نابینایى ( چریل ) دل میبندد...

این فیلم داستان مردی به نام "فیلیپ" است که در یک حادثه چتربازی آسیب شدیدی میبیند و دیگر نمی تواند راه برود. حال او برای کارهای روزمره اش نیاز به کمک دارد و از این رو یک پسر جوان را استخدام می کند و این دو رابطه دوستی خوبی باهم برقرار می کنند اما...


در جنگ جهانی دوم خانوادهی سِیتا و خواهر سه سالهاش ستسوکو در کوبه ساکن هستند. پدر افسر نیروی دریایی است و مادر ناراحتی قلبی دارد. در یکی از بمبارانها، مادر پیش از بچهها به پناهگاه می رسد و طی بمباران پناهگاه، بشدت میسوزد و می میرد. حالا، نگهداری ستسوکو به عهدهی سیتا است. آنها نزد یکی از اقوام دور خود میروند، ولی زن پس از مدتی با سنگدلی با آنها رفتار میکند و دو بچه تصمیم میگیرند که...

«روپرت» (جکمن) و «آلفرد» (بیل) شعبده بازی هایی معتبر و درجه یک اند که در لندن کار می کنند و هر دو از قابلیت های چشم گیر حقه بازی برخوردارند و هر دو نیز به قابلیت های آن یکی غبطه می خورند. تا این که رقابت به چشم و هم چشمی مرگباری تبدیل می شود...

»جیل مک بین« (کاردیناله) که گذشته ی مشکوکی در نیواورلیانز داشته، وقتی نزد خانواده اش باز می گردد، متوجه می شود همه کشته شده اند. او به تنهایی در مزرعه ی خانوادگی می ماند و پس از چندی با دو ششلول بند مرموز به نام های »هارمونیکا« (برانسن) و »شاین« (روباردز) آشنا می شود…

کازابلانکا ، جنگ جهانى دوم. امریکایى ماجراجویى به نام « ریچارد بلین » ، معروف به « ریک » ( بوگارت ) کافه اى را اداره مى کند. با ورود محبوبه ى قدیمى ، « ایلزا » ( برگمن ) ، همراه با شوهرش ، « ویکتور لاسلو » ( هنرید ) که از رهبران نهضت مقاومت است ، خاطرات عشقى نافرجام براى « ریک » زنده مى شوند...

«سالواتوره دی ویتا» (پرن)، کارگردان موفق سینما، خبر مرگ «آلفردو» (نوآره) را از همسرش می شنود و به یاد خاطرات دوران کودکی اش می افتد: «سالواتوره - توتو» (کاشیو)، پسر بچه ای است عاشق سینما و «آلفردو» آپاراتچی تنها سینمای دهکده، سینما پارادیزو...

عکاس خبرى ماجراجویى به نام « جفریز » ( استوارت ) که به دلیل شکستگى پایش خانه نشین شده ، متوجه مى شود که یکى از همسایه ها ( بر ) همسرش را کشته است ، اما او نمى تواند این ماجرا را به کسى بقبولاند ...

سفینه ی «نوسترومو» برای انجام پژوهش های فضایی به کهکشان فرستاده و یکی از سرنشینان آن به نام «کین» (هرت) ناخواسته باعث ورود موجودی ناشناخته به درون سفینه می شود. موجودی که خیلی سریع رشد می کند و به نظر می رسد هدفی جز کشتار و نابودی نداشته باشد...

ویتنام. «سروان بنجامین ویلارد» (شین) به سر فرماندهی ارتش امریکا در نها ترانگ احضار می شود و در آن جا درباره ی «سرهنگ کورتس» (براندو) می شنود که پس ازناپدید شدن در کامبوج، جنگی نامتعارف را هم راه گروهش - بومیان مونتانیارد- شروع کرده است. مأموریت «ویلارد» پیدا کردن «کورتس» وکشتن او است...


در سالهاى جنگ جهانى اول در کشور تومانیا ، سربازى به نام « چارلى » ( چاپلین ) بر اثر سانحه ى سقوط هواپیما حافظهاش را از دست مى دهد. او وقتى چشم باز مى کند خود را در یک آسایشگاه روانى مى یابد و پس از مدتى که طى آن حاکمیت کشور به دست دیکتاتورى به نام « هینکل » ( چاپلین ) افتاده ، از آن جا مرخص مى شود...

دهه ی 1930 مأموران اطلاعاتی به باستان شناس و ماجراجوی امریکایی، «ایندیانا جونز» (فورد) می گویند که «هیتلر» در پی یافتن صندوق مقدس گم شده است تا از آن برای مقاصد سلطه جویانه اش استفاده کند. آنان از «جونز» می خواهند تا صندوق را پیدا کند و به امریکا بیاورد...

یک برده با کمک مربی اش از بند رها می شود و با کمک و تعلیم های او تبدیل به یک جایزه بگیر می شود. جانگو برای آزادی همسرش از دست یک مزرعه دار بی رحم اهل می سی سی پی راهی سفر می شود اما...

برلین شرقی، سال 1984. «ویسلر» (موهه) مأمور سازمان امنیت، نظارت بر لحظه به لحظه ی زندگی نمایش نامه نویس موفقی به نام «گئورگ دریمان» (کوخ) را به عهده می گیرد، چرا که محبوبه ی «دریمان» بازیگر مشهور، «کریستا - ماریا زیلانت» (گدک) است که وزیر فرهنگ وقت به او نظر دارد...


جنگ جهانى اول ، جبهه ى فرانسه ، سال 1916 . ارتش متفقین دو سال است که در تقابل با ماشین جنگى آلمان توفیق چندانى به دست نیاورده و امیدهاى « سرهنگ داکس » ( داگلاس ) هم براى دور شدن هنگش از خط مقدم جبهه نقش بر آب میشود ...

صدها سال است که انسان ها کره ی زمین را به دلیل آلودگی ترک کرده اند و روباتی به نام »والی« هم چنان به کار زباله جمع کردن مشغول است. تا این که از طرف انسان ها روباتی به نام »ایو« به کره ی زمین فرستاده می شود تا امکان بازگشت تمدن بشری به زمین را بررسی کند. خیلی زود »ایو« به نتیجه ی مورد نظر دست پیدا می کند و پس از چندی به سفینه ی فضایی حامل انسان ها برگردانده می شود. اما »والی« نیز که به »ایو« دل باخته به دنبال او به راه می افتد...


نویسنده ای به نام «جک تورنس» (نیکلسن) استخدام می شود تا از هتل دورافتاده ای که در زمستان خالی از مشتری است، نگه داری کند. او، آرام آرام، در حالتی «تسخیر شده» به تهدید همسر، «رندی» (دووال) و پسرش، «دانی» (لوید) می پردازد...

انتقامجویان که از هم گسستهاند ، دوباره میشوند و با نیروهای نگهبانان کهکشان متحد میشوند تا با تانوس که به دنبال تصاحب سنگهای ابدیت و حکمرانی بر فضا ، زمان و واقعیت است ، مقابله کنند. اما…

« نورما دزموند » ( سوانسن ) ستاره ى سابق فیلم هاى صامت که در خانه ى باشکوهى در سانست بولوارد زندگى مى کند ، روزى اتفاقى با نویسنده اى جوان و سرخورده به نام « جو گیلیس » ( هولدن ) آشنا مى شود و از او مى خواهد تا روى فیلمنامه اى کار کند که شهرت از دسترفته اش را باز گرداند ...

« سر ویلفرید روبارتس » ( لاتن ) ، وکیل سرشناس ، از یک سکته ى قلبى جان سالم به در برده است و دوران نقاهت را مى گذراند . پزشکان او را از ادامه ى کار در محاکم جنایى منع کرده اند ، با این همه ، « روبارتس » دفاع از مردى به نام « لنرد وول » ( پاور ) را متهم به قتل بیوه زنى ( واردن ) شده قبول مى کند.

«اوئه دائه - سو» (مین - سیک) به دلیلی که از آن سر در نمی آورد به زندان می افتد. پس از پانزده سال نیز با همان چند کلام توضیح موقع زندانی شدن آزاد می شود. حالا «اوه دائه - سو» این در و آن در می زند تا دریابد چه کسی مسئول حبس کردنش بوده و چه اتفاقی برای همسرش و دخترش افتاده...

در این انیمیشن با شخصیت مایلز مورالز آشنا میشویم که یک نوجوان اهل محله بروکلین نیویورک است. پیتر پارکر در دنیای مایلز از دنیا رفته ولی مایلز به سرعت متوجه میشود که پیتر پارکر دیگری در یک بُعد دیگر وجود دارد و از او درخواست میکند تا به او آموزش دهد که چگونه به مرد عنکبوتی تبدیل شود…

قرن چهاردهم میلادی، ژاپن. «شاهزاده خانم مونونوکه» نبردی شگفت انگیز میان خدایان حیوانات در جنگل و انسان ها را شرح می دهد...

»ژنرال جک د. ریپر« (هیدن)، یکی از فرماندهان نیروی هوایی امریکا، از ترس حمله ی احتمالی روس ها دچار جنون می شود و بمب افکن های ب 52 تحت فرماندهی اش را برای حمله ی اتمی به طرف شوروی می فرستد...

بعد از هشت سال رهبر جدید خلافکاران، بین، گاتهام را غرق در آشوب می کند. اکنون بتمن سعی می کند گاتهام را نجات دهد. شهری که حالا بتمن را بیشتر بعنوان دشمن می شناسد تا یک قهرمان...

روزی روزگاری در آمریکا داستانی حماسی و اپیزودیک پیرامون زندگی گروه کوچکی از گانگسترهای یهودی نیویورک است. فیلم که بیشتر با فلاش بک و فلاش فورورد نقل می شود درمورد زندگی گانگستری خرده پا بنام دیوید نودلز آرانسون (رابرت دونیرو) و شرکای همیشگی خلافهایش مکس، کاک آی و پتسی در محله یهودی نشین لوورایست ساید است که از دهه 20 شروع شده و سالهای منع فروش مواد الکلی در دهه 30 را در برمی گیرد و به دهه 60 ختم می شود، زمانی که نودلز پس از سالها پنهان شدن به نیویورک می آید تا گذشته را صاف کند…

بعد از هزار سال، شهابسنگی به ژاپن اصابت می کند. میتسونا یک دختر دبیرستانی است که در روستا زندگی می کند و می خواهد به شهر برود زیرا از زندگی کسالت بارش در روستا خسته شده . از طرفی، تاکی، پسری دبیرستانی میباشد که در توکیو همراه دوستانش سکنی گزیده و نیمه وقت در رستورانی ایتالیایی کار می کند. او علاقه ی بسیار زیادی به هنر، بویژه در خصوص معماری دارد.یک روز، میتسونا خواب می بیند که درآن او مردی جوان شده است. درآن سوی، تاکی هم رویایی می بیند که او در آن یک دختر دبیرستانی در روستا است. در پسِ رویای آنها چه رازی نهفته است؟…

یک گروه اکتشاف فضایی، «ریپلی» (ویور) را که مدتی در حالت بی هوشی در سفینه ای سرگردان در اعمال فضا گذارنده، نجات می دهند و به یک ایستگاه فضایی می برند. در آنجا «برک» (رایزر)، نماینده ی «شرکت» به او می گوید که بی هوشی اش پنجاه و هفت سال طول کشیده...

داستان پسربچه ای یتیم به اسم میگل را روایت میکند که آرزو دارد به یک نوازنده خوش صدا و تبدیل شود و همانند الگوی خود ارنستو د لا کروز، بتواند پله های ترقی را یکی یکی طی کند. اما مشکلات زیادی در زندگیش وجود دارد که رسیدن به این هدف را برای او به یک رویا تبدیل میکند

داستان قسمت چهارم درست بعد از بشکن تانوس و ناپدید شدن نیمی از جهان روایت میشود. اکنون گروه انتقامجویان که نیمی از اعضای خود را از دست داده است ، باید دوباره متحد شود و با کمک یکدیگر ناپدیدشدگان را بازگردانند و آنها را دوباره زنده کنند. اما…


«لستر برنم» (اسپیسی) و مردی حدودا چهل و پنج ساله و اسیر دوران گریزناپذیر بحران در زندگی است. تا این که شیفته ی زیبایی «آنجلا» (سوواری)، دوست «جین» (برچ)، دختر خود می شود و تصمیم می گیرد که تحولی در زندگی اش به وجود آورد...

اواخر قرن سیزدهم. «ادوارد اول» (مک گوهان)، شاه انگلستان نسبت به سرزمین اسکاتلند ادعای مالکیت دارد. «ویلیام والاس» (گیبسن) که نسبت به زادگاهش تعصب نشان می دهد، پس از این که سربازان انگلیسی همسر تازه عروسش را به قتل می رسانند، برای خون خواهی و نیز آزادی اسکاتلند به مبارزه برمی خیزد...

» گوندو « ( میفونه ) مدیر تولید یک کمپانى کفش سازى است. فرزند » گوندو « را مى ربایند و در قبالش تقاضاى پول هنگفتى مى کنند؛ اما خیلى زود معلوم مى شود که به اشتباه فرزند راننده ى » گوندو « را ربوده اند...

سال 1941٫ «ستوان ورنر» (گرونه مایر) به عنوان خبرنگار جنگی، در مأموریت زیر دریایی آلمانی «یو- 96) به فرماندهی «ناخدا» (پروخنو) شرکت می کند. اندکی پس از ترک بندر لاروشل در نورماندی، زیردریایی مورد حمله قرار می گیردو مجبور به فرو رفتن به اعماق ناشناخته می شود...

«باز»، رنجر فضایی، اسباب بازی جدیدی است که وارد مجموعه اسباب بازی های جورواجو پسر بچه ی شش ساله، «اندی» می شود. حسادت «وودی»، کابوی عروسکی، به محبوبیت او باعث می شود هر دو ماجراهای پردردسری را پشت سر بگذارند.

سه دانشجو ی احمق در یکی از بهترین کالج های هند , یک اتاق دارند که هر سه در خوابگاه از آن استفاده می کنند که یکی از آن ها عکاس حیات وحش است که به دنبال یافتن دوست گمشده ی خود راهی سفر شده و در طول این سفر با حوادثی رو به رو می شوند : شرط بندی بر سر مساله ای که مدت هاست آن را فراموش کرده اند، مانع از برگزار شدن مراسم ازدواج نامزد دوست گمشده شان و …

«سالی یری» آهنگ ساز مخصوص دربار امپراتور اتریش، «یوزف دوم» (جونز) است. در همین هنگام او با «ولفگانگ آمادئوس موتسارت» نابغه ی جوان آشنا می شود و بی نزاکتی و مسخره بازی های او را نسبت به موسیقی اش هرگز نمی بخشد و خیلی زود از او متنفر می شود...

کلنل هانس لاندا یک فرد نازی و به شدت یهود ستیز است. او به دلیل دشمنیاش با یهودیان لقب شکارچی یهودی دارد. آلدو یهودی و سردستهی گروه حرامزداهها است. این گروه بسیار خشن است و روی پیشانی قربانیانش سواستیکا حک میکند. هدفشان کشتن نازیها و در نهایت کشتن هیتلر است ...

«ویل هانتینگ» (دیمن) مستخدم بیست ساله ی انستیتوی تکنولوژی ماساچوستس، ذهنی فوق العاده خلاق دارد و «پروفسور لامبو» (اسکارسگارد) استاد ریاضیات کالج، به نبوغ او در ریاضی پی می برد. حالا چون «ویل» زندگی پر دردسری دارد پروفسور با دوست قدیمی خود، روان پزشکی به نام «شان مگوایر» (ویلیامز) تماس می گیرد و «ویل» را نزد او می فرستد...

داستان فیلم، یک سال پس از وقایع زمانی «اپیزود پنجم: امپراتوری ضربه میزند»، اتفاق میافتد. لوک اسکایواکر به همراه اعضای اتحادیه انقلابیون به سیاره تاتوئین میرود تا دوستش هان سولو را از چنگ جابای هات نجات دهد. در همین اثنا، امپراتوری کهکشانی، تصمیم میگیرد تا با یک ستاره مرگ نیرومندتر، نیروهای انقلابی را در هم بشکند. همزمان، ناوگان انقلابیون نیز در حال تدارک دیدن یک حمله تمام عیار به این ایستگاه فضایی جدید است...

پسری 8 ساله که همواره به عنوان شاگردی تنبل شناخته شده، توسط معلم هنرش درهای جدیدی به رویش باز می شود...

«جو کابوت» مافیایی (تیرنی) و پسرش، «نایس گای ادی» (پن)، شش نفر گنگستر را استخدام می کنند تا به یک صرافی الماس دستبرد بزنند. برای سارق ها ـ که هیچ یک، دیگری را نمی شناسد ـ اسم مستعار انتخاب شده: «آقای سفید» (کایتل)، «آقای نارنجی» (رات)، «آقای بور» (مدسن)، «آقای صورتی» (بوشمی)، «آقای آبی» (بانکر) و «آقای قهوه ای» (تارانتینو). اما سرقت با مشکل مواجه می شود...

آدم های میمونی با لمس یک مکعب مستطیل شکل، یک پارچه سیاه رنگ ارتقای هوشی پیدا می کنند و چهار میلیون سال بعد، جسم مشابه ای در کره ی ماه یافت می شود که سیگنال هایی را در جهت سیاره ی مشتری منتشر می کند…

«هری» (لتو) و دوست صمیمی اش، «تایرون» (وینز)، معتادان فقیری هستند که در کانی آیلند نیویورک زندگی می کنند. «هری» رؤیای فروش نیم کیلو هرویین را در سر می پروراند تا با پول آن بتواند به اتفاق دوست معتاد دیگرش «ماریون» (کانلی)، بوتیک لباسی باز کند...


مأمور پلیسى به نام « اسکاتى » ( استورات ) که به دلیل ترس از ارتفاع از کارش استعفا داده ، از طرف یکى از دوستان قدیمی اش مأمور تعقیب همسر او ، « مادلین » ( نوواک ) میشود که رفتار مشکوکى دارد . در جریان این تعقیبها رابطه اى عاطفى بین این دو پیش می آید ، اما « مادلین » خودش را از بالاى برج کلیسایى پایین می اندازد و « اسکاتى » به دلیل بیماری اش نمی تواند به او کمک کند ...


«جوئل» (کری) حیرت می کند وقتی در می یابد محبوبه اش «کلمانتاین» (وینسلت)، خاطره ی رابطه ی پر هیاهویشان را از ذهن خود پاک کرده است. او نیز از سر استیصال با ابداع گر این فرایند، «دکتر هوارد میرزویاک» (ویلکینسن) تماس می گیرد و از او می خواهد تا خاطره ی «کلمانتاین» را از ذهن اش بزداید...

« چارلز فاستر کین » ( ولز ) ، سلطان مطبوعات و میلیاردر معروف در قصرش به تنهایى ، در حالى که زیر لب کلمه ى « رزباد » را زمزمه مى کند ، مى میرد. او با مرگش مورد توجه رسانه هاى گروهى و به خصوص خبرنگار کنجکاوى قرار مى گیرد که مایل است رمز « رزباد » را کشف کند...


وقتى فیلم « خواننده ى جاز » ، دوران سینماى ناطق را شروع میکند و صداى خوب یکى از شرایط لازم بازیگرى میشود ، « دان لاکوود » ( کلى ) مشکلى ندارد ، اما صداى زیر زوج هنرى او ، « لینا لامانت » ( هیگن ) تمام تلاش هاى « دان » و دوستش ، « کازمو براون » ( اوکانر ) را در نخستین فیلم موزیکالشان بر باد میدهد ...

« چارلى » ( چاپلین )، شیشه بر دوره گرد، با پسربچه اى ( کوگان ) که مادرش ( پورواینس ) او را رها کرده زندگى مى کند. پسر بچه، شیشه ى پنجره هاى خانه ها و مغازه هاى مردم را با پرتاب سنگ مى شکند و براى ناپدرى خود کار جور مى کند...

کارگر بى کارى به نام « آنتونیو » ( ماجورانى ) سرانجام به عنوان اعلام چسبان استخدام مى شود . اما پس از چندى دوچرخهى او را مى دزدند . « آنتونیو » که با خطر از دست دادن کار رو به رو است همراه پسرش ، « برونو » ( استایولا ) ، براى پیدا کردن دوچرخه تمام شهر را زیر پا مى گذارد ...

واحد جذب نیروی نیروی دریایی ایالات متحده. گروهی داوطلب تازه کار قرار است یک دوره ی هشت هفته ای آموزشی را زیر نظر «گروهبان هارتمن» (ارمی) بگذارنند و سپس رهسپار جبهه های جنگ ویتنام شوند...

بلاروس، نزدیکی مرز لهستان، سال 1943؛ پسر نوجوانی به نام "فلوریا" (کرافچنکو) یک تفنگ را از زیر خاک بیرون آورده تا به گروهی از پارتیزان ها که به رهبری "کوساچ" (لاچویچیوس)، در جنگل پنهان شده اند، بپیوندد. در این بین نیروهای ارتش نازی به منطقه حمله می کنند و پارتیزان ها مجبور به عقب نشینی می شوند تا بتوانند خود را برای انجام یک ضد حمله آماده کنند...

«تورکیش» (استیتم) و «تامی» (گراهام) از بوکسوری ایرلندی به نام «میکی» (پیت) می خواهند تا در یک مسابقه ی مشت زنی شکست بخورد. از طرف دیکر یک گنگستر روسی، «باریس» (سره بدزیا) که از گنگستری یهودی «فرانکی» (دل تورو) می خواهد که از طرف او روی مسابقه شرط بندی کند و در عین حال از صاحب یک مغازه ی گرویی نیز می خواهد تا با هم دستان کودنش پولهای شرط بندی را بدزدند...

« کنجى واتانابه » ( شیمورا ) ، کارمند قدیمى بخش بایگانى شهردارى ، در مى یابد که به سرطان معده مبتلا شده و بیش از شش ماه دیگر زنده نمى ماند . او ابتدا مى خواهد تا از آخرین روزهاى زندگى اش لذت ببرد ، اما این بى فایده است و « واتانابه » مى میرد . در مراسم یادبودش ، روشن مى شود که پیش از مرگ یک زمین بازى براى بچه هاى محله ساخته است ...

» راجر تورنهیل « ( گرانت ) مدیر تبلیغاتى موفق اما خودخواه ، روزى با مأمورى مخفى به نام » جرج کاپلان « اشتباه گرفته مى شود. اشتباهى که منجر به کشانده شدنش به دنیایى از مخاطرات و دسیسه ها مى شود...

انگلستان آینده. چند جوان خلافکار، به رهبری «الکس» (مک داول)، شب ها را به فسق و فجور و اعمال غیر قانونی می گذرانند. پس از چندی میان اعضای گروه اختلاف پیش می آید و دوستان «الکس» به او خیانت می کنند. «الکس» دستگیر می شود و در زندان، برای کوتاه شدن مدت اسارت، حاضر می شود مورد آزمایش های روحی و روانی قرار گیرد...

«تونی مونتانا» (پاجینو)، تبهکار مشهور به «صورت زخمی» و دوستش «مانی» (باوئر)، کوبا را به مقصد فلوریدا ترک می کنند. «تونی» در آن جا آرام آرام به سازمان تبهکاران نفوذ می کند، سر دسته های تبهکاران را می کشد و خود رهبری سازمان را به دست می گیرد.


«تراویس بیکل» (دنیرو) که سابقا در ویتنام تفنگدار دریایی بوده، در نیویورک راننده ی تاکسی می شود و چون دچار بی خوابی مزمن است فقط شب ها کار می کند. تباهی و فسادی که دوروبرش در شهر می بیند، مایه ی ناآرامی و آشفتگی او است...


سیمین (لیلا حاتمی) می خواهد به همراه همسرش نادر و دخترش ترمه از ایران برود و همه مقدمات این کار را فراهم کرده. اما نادر (پیمان معادی) نمی خواهد پدرش را که از بیماری آلزایمر رنج می برد تنها رها کند.این اختلافات باعث می شود سیمین از دادگاه درخواست طلاق کند اما...

مدتها از زمانی که اندی یک پسربچه بود گذشته است . او اکنون جوانی است که قصد رفتن به دانشگاه را دارد و بنابراین تصمیم می گیرد که اسباب بازی های دوران کودکیش را سر و سامان دهد و در این بین وودی و باز و باقی اسباب بازی ها نگران این هستند که اندی آنها را دور بیندازد و...

«لوتر کولمن» (ارل جونز) با جلب اعتماد «دویل لونگن» (شا) مبلغ کلانی کلاهبرداری می کند، اما به دست افراد او کشته می شود. «جانی هوکر» (ردفورد)، شریک «لوتر»، به سراغ رفیق سابق او در شیکاگو، «هنری گوندورف» (نیومن)، می رود تا هم رسم و راه کارهای بزرگ تر را بیاموزد و هم سهمی در انتقام گرفتن «هنری» از «دویل» داشته باشد...

شرح زندگى پرماجراى » لارنس « ( اوتول ) افسر انگلیسى، که طى جنگ جهانى اول به اعراب کمک کرد تا نیروهاى عثمانى را شکست دهند...


در شهرى در قرن بیست و یکم، کارگران در زیرزمین زندگى مى کنند و حاکمان از روى زمین کنترل اوضاع را در دست دارند. « فردر» ( فرولیخ )، پسر حاکم اصلى، علایقى به کارگران دارد و در واقع دل باخته ى « ماریا » ( هلم )، یکى از رهبران کارگران است...

باکستر « ( لمون )، کارمند دون پایه ى یک شرکت بزرگ بیمه در نیویورک است. او آرام آرام، در مى یابد که اگر کلید آپارتمانش را در اختیار بعضى از رؤسا، براى رابطه هاى مخفى با محبوبه هاى شان بگذارد در کارش ترقى خواهد کرد. تا این که خودش به طعمه ى رئیس بزرگ دل مى بازد...

دو جایزه بگیر حرفه ای، »بیگانه« (ایست وود) و »سرهنگ داگلاس مورتیمر« (وان کلیف)، در یک مبارزه ی شخصی به یک همدلی عمیق می رسند: کشتن گروهی به سرکردگی »ایندیو« (ولونته) که خواهر »داگلاس« (دکستر) را سال ها پیش کشته است...

« والتر نف » ( مک موراى ) زخمى وارد دفتر کارش مىشود و خطاب به دستگاه ضبط صدا ماجراى خود را تعریف مىکند : این که چطور به عنوان مأمور بیمه به خانهى آقاى « دیتریکس » رفت و به خانم خانه ، « فیلیس » ( استانویک ) دل باخت ، طورى که قبول کرد در نقشهى قتل شوهر ثروتمندش و تصاحب حق بیمه با او همدستى کند...

آلاباما، سال 1932. وکیلى به نام » آتیکوس فینچ « ( پک ) با وجود اعتراض مردم شهر، دفاع از مرد سیاهپوستى به نام » تام رابینسن « ( پیترز ) را که متهم به هتک حرمت دخترى سفیدپوست به نام » مایلا یوئل « ( ویلکا کس ) است، قبول مى کند...

انیمیشن درمورد پیرمردی است که همسر خود رو از دست داده و در شهری بزرگ زندگی میکند و از کل جامعه فاصله گرفته است و در تنهایی به سر می برد.خانه ی کوچک او در میان آسمان خراش هایی است که هر روز بلندتر می شوند و اکنون شهرداری میخواهد خانه ی او را تخریب کند و تخلیه کند.اما پیرمرد حاضر نیست خانه اش را به هیچ وجه ترک کند به همین علت تصمیم میگیره با وصل کردن هزاران بادکنک به خانه اش به سرزمینی بره که همسرش آرزو داشت اونجا خونشون رو بسازن.اما بر حسب اتفاق پسر شش ساله ی همسایه نیز با او همراه می شود و آنها در سفری به جنگل ها و طبیعت دور افتاده ماجراهای جالبی را تجربه میکنند...

«ایندیانا جونز» (فورد) پروفسور باستان شناسی است که برای برگرداندن اشیای تاریخی به موزه ها می جنگد.مجموعه داری ثروتمند به نام «والتر» (گلاور) به او می گوید که پدرش «دکتر جونز» (کانری) متخصص قرون وسطا، در میانه ی جست و جو برای یافتن جام مقدس ناپدید شده است و «ایندی» سعی می کند جای او را پیدا کند...


لس آنجلس، اوایل دهه ی 1950: شهری که رفته رفته رونق می گیرد و خود را از شر تصویر یک شهرک پرت و دور افتاده خلاص می کند. به واسطه رسانه ی جدید تلویزیون، لس آنجلس را به عنوان آرمان شهر آینده تبلیغ می کنند و حتی از آن به منزله ی بهشت روی زمین نام می دهند. این «تصویر» ی است که از این شهر ارائه می دهند. اما واقعیت امر چیزی است که کاملا متفاوت...

داستان این فیلم درباره نگهبانی ایتالیایی به نام تونی میباشد که راننده یک پیانیست آفریقایی به اسم دن شرلی میشود تا او را در یک تور موسیقی در دهه شصت همراهی کند و…

لس آنجلس. گروهی تروریست اداره ی مرکزی جدید التأسیس یک شرکت ژاپنی (آسمان خراشی سر به فلک کشیده) را تصرف می کنند و مهمانان شرکت کنندگان در مهمانی شب سال نو را به گروگان می گیرند. در این جا «جان مکلین» (ویلیس) پلیس نیویورکی، نبردی یک تنه را علیه مهاجمان آغاز می کند.

«بروس وین» (لوییس)، تنها فرزند کارخانه داری بشر دوست با احساس عذاب وجدان از قتل پدر و مادرش به دست یک ولگرد بزرگ می شود. او در گوشه های پرت آسیا درباره ی جنایت تحقیق می کند و زیر نظر مرد اسرارآمیزی به نام «دوکار» (نیسن) تربیت می شود، و بالاخره به کشورش بر می گردد و در هیئت «بتمن» با فساد فراگیر در گاتهم سیتی مبارزه می کند...

سامورایى بدون ارباب و سرگردانى به نام » سانجورو « ( میفونه ) وارد شهر کوچکى مى شود که صحنه ى کشمکش میان دو تاجر با نفوذ ( فوجى وارا و شیمورا ) و نوچه هاى آنان است و تمام اهالى در وحشت به سر مى برند. » سانجورو « از این موقعیت حداکثر استفاده را مى کند: به تناوب طرف یکى از دو گروه را مى گیرد و دو تاجر را سرکیسه مى کند.

سال 932 پس ازمیلاد. «آرتور شاه» (چاپمن) از «سر بدور» (جونز)، «سرلانسلوی شجاع» (کلیز)، «سرگالاهاد» (پالین)، «سر رابین نه چندان شجاع» (آیدل) و سری که هرگز نمی بینیم، می خواهد در میزگرد به او بپیوندند. اولین هدف آنان کاملات است، ولی به آنان گفته می شود که دنبال جام مقدس بگردند...



علی که کفش کهنه و تعمیر شده خواهرش زهرا را از کفاش محل گرفته، آن را در بازگشت به خانه گم می کند. او برای آن که این اتفاق در زندگی نامطلوب اقتصادی شان خللی ایجاد نکند، مخفیانه با خواهرش قرار می گذارد تا نوبتی از کفش کتانی خودش استفاده کنند. در همین گیر و دار علی عزمش را جزم می کند تا در مسابقه دو و میدانی مدارس شرکت کند و به جایزه نفر سوم (یک جفت کفش ورزشی) دست یابد ...


وایومینگ، سال 1880. گاوچران مستی، فا//حشه ای را زخمی می کند. «داگت» (هاکمن)، کلانتر مستبد شهر، گاوچران و دوستش را بدون مجازات رها می کند. زن و چند تن از همکارانش هزار دلار جمع می کنند تا به عنوان جایزه به کسانی بدهند که بتوانند آن دو را مجازات کنند. «اسکوفیلد کید» جوان (وولوت) نیز سراغ «ویلیام مانی» (ایست وود)، خلافکار سابق می رود تا بتواند با کمک هم جایزه را به دست بیاورند...

« جو » ( کورتیس ) و « جرى » ( لمون ) ، نوازنده هایى بى کار که شاهد تصادفى کشتار روز سینت والنتاین هستند ، از ترس گنگسترها خود را به هیئت زنان درمى آورند و همراه گروهى از دختران نوازنده از شیکاگو به میامى مى روند ...

«سوفی» دختر نوجوانی است که در مغازه ی کلاه فروشی کار می کند؛ ولی وقتی جادوگری خوش سیما و مرموز به نام «هائورو» دل از او می رباید و سپس ساحره ی مکار و خبیثی او را به پیرزنی نودساله تبدیل می کند، آشوب و آشفتگی زندگی اش را فرامی گیرد...

« ایو هرینگتن » ( باکستر ) ، بازیگرى جوان و شیفته و واله ى دنیاى نمایش است که یک شب با امید و آرزو خود را به رختکن ستاره ى بزرگ برودوى ، « مارلو چانینگ » ( دیویس ) میرساند ، و یک داستان غم انگیز و جذاب از زندگى خود را براى او و دوستانش تعریف میکند ...


ریاضی دان درخشان، «جان فوریس نش جونیر» (کرو) با «آلیشیا» (کانلی) ازدواج کرده است و زندگی خوشی دارد. تا این که، ظاهرا، «ویلیام پارچر» (هریس) مأمور سیا به سراغش می رود و می خواهد در زمینه ی فعالیت های رمز شکنی به کارش بگیرد…

این فیلم داستان به قدرت رسیدن و سقوط یک دلال مشهور نیویورکی به نام جوردن بلفورت را به تصویر می کشد. فردی که در پرونده شفاف سازی مربوط به وال استریت دردسرهای زیادی ایجاد کرد و...

جنگ جهانى دوم. گروهى از اسراى جنگى متفقین در اردوگاهى آلمانى، تصمیم به فرار مى گیرند. از بین همه، تنها دو نفر ( کوبرن و برانسن ) موفق به فرار مى شوند و بقیه یا کشته مى شوند یا دوباره به اردوگاه بازگردانده مى شوند.

«کارمن» (خیل)، مادر «اوفلیا» (باکرو)، به تازگی با «ویدال» (لوپس) سروان بی رحم اترش «ژنرال فرانکو» ازدواج کرده است. خیلی زود «اوفلیای» کوچک، که تازه خانواده اش در یکی از دهکده های دور افتاده ی اسپانیا خانه گرفته، در دنیای تخیلی خود غرق می شود و وارد هزارتویی می شود که «پان» (جونز) موجودی افسانه ای، بر آن حکم می راند…

سال های آغازین شکل گیری صنعت نفت، اوایل قرن بیستم. «دانیل پلینویو» (دی - لوییس)، جوینده ی معدن، برای گسترش کسب و کار نفتی خود به کالیفرنیا می رود و برای سلطه بر چاه های نفت «لیتل بوستن» از هچ کاری روگردان نیست...

یک دادستان بازنشسته در مورد پرونده های گذشته خود یک رمان مینویسد و امید دارد که کلیدی باشد تا جواب معماهای حل نشده، پیدا شود...

چخماق، قنداق و دو لوله پر از دود. فیلمی سراسر خشونت و هیجان که داستان شرکت چند دوست در یک مسابقه پوکر در مقابل «هری ساطور» و حوادث بعد از آن را روایت میکند. در این بین درگیری های یک گروه از دزدان و مواد فروشها و سرقت 2 قبضه اسلحه فوق العاده ارزشمند با داستان این چند دوست گره می خورد و ...

سال 1948. » دان هیوود « ( تریسى ) قاضى آمریکایى به نورمبرگ آلمان مى رود تا تعدادى از جنایتکاران جنگى نازى را محاکمه کند. » تد لاوسن « ( ویدمارک)، سرهنگ ارتش، دادستان است و » هانس رولف « ( شل ) وظیفه ى دفاع از متهمان را به عهده دارد...

سال 1941٫ «جیک لاموتا» (دنیرو)، مشت زنی رو به ترقی است که در مسابقات میان وزن شرکت کرده است. او فقط در پی بردن مسابقه نیست بلکه به نظر می رسد دوست دارد رقیبش را از بین ببرد. در زندگی خصوصی، او با «ویکی» (موریارتی)، دختری نوجوان رابطه دارد و پس از طلاق از همسر اولش بالاخره با او ازدواج می کند…

دو دختربچه به همراه پدرشان به خانه ای در دهکده نقل مکان می کنند تا به مادر بیمارشان نزدیک تر باشند. آن ها در جنگل های نزدیک دهکده موجوداتی سحر آمیز بنام «تو تو رو» را پیدا می کنند و خیلی زود با آن ها دوست می شوند...

سه جوینده ى طلا راهى کوههاى سى یرا مادره ى مکزیک مى شوند و پس از گذراندن موانع طبیعى و خطر راهزنان ، حرص و تفرقه ثروتشان را بر باد مى دهد ...

یک تنیسور حرفه اى بازنشسته به نام « تونى » ( میلاند ) که متوجه رابطه ى همسرش ، « مارگو » ( کلى ) با رمان نویسى جوان به نام « هالیدى » ( کامینگز ) شده ، تصمیم مى گیرد با تهدید همکلاسى سابقش ، یک مجرم سابقه دار به نام « لس گیت » ( داوسن ) و به کمک او همسرش را بکشد ...

تدی دانیلز «لئوناردو دیکاپریو» و همکارش چاک ایول «مارک رافلو» ماموریت مییابند که برای تحقیق درباره مفقود شدن یکی از خطرناکترین مجرمان روانی (زنی به نام ریچل که به جرم خفه کردن 3 فرزند خود در آب محکوم شدهاست) به جزیره کوچکی در حوالی شهر «بوستون» به نام «جزیره شاتر» بروند و این جزیره متروکه که محل نگهداری خطرناکترین مجرمان روانی است آبستن اتفاقات رمزآمیزی برای این 2 تن است...

مادری بعد از اینکه پلیس نمیتواند متهم قتل دخترش را پیدا کند مقامات محلی را به چالش میکشاند تا پرونده قتل او را حل کنند

در سال 1898، تب طلا همه جا را فراگرفته است و همه کس براى به دست آوردن ثروتى باد آورده به آلاسکا روى مى آورد. از جمله « چارلى » ( چاپلین )، ولگردى تنها که خیلى زود با جوینده اى دیگر، « جیم گندهه » ( سوین ) دوست مى شود...


"سدیک" جوانی سرکش میباشد که در دانشگاه به فعالیت مشغول است و تبدیل به یک خبرنگار جناه چپ در دهه 70 می شود در شرایطی که پدرش دوست داشته او مهندس کشاورزی شود و کنترل مزرعه خانوادگی شان را به عهده بگیرد...

فیلم سه شخصیت اصلی دارد: یک - «لولین ماس» (برولین) که اتفاقی به چمدانی حاوی دو میلیون دلار که متعلق به قاچاقچیان مواد مخدر بوده، دست پیدا کرده است؛ دو - «آنتون چیگور» (باردم) قاتل بی رحمی که هر کسی را که سر راهش قرار بگیرد می کشد و به دنبال «ماس» و پول هاست؛ سه - «کلانتر اد تام بل» (جونز) که هم می خواهد «آنتون» را دستگیر کند و هم به دنبال «ماس» است...

سال 2020، لندن. «آدام ساتلر» (هرت)، رهبر فاشیست، حکومتی خودکامه در انگلستان برقرار کرده است. به اعتقاد او آن چه مردم نیاز دارند امنیت است نه آزادی. اما در این میان، مردی به نام «وی» (ویوینگ) تصمیم گرفته این نظام زورگو را به زیر بکشد...

انیمیشن «درون» پنج احساس مختلف انسان شامل ترس، ناراحتی، شادی،عصبانیت و نفرت را در قالب شخصیت های کارتونی و چگونگی تعامل آنها در ذهن و خاطره و تجربه های جدید به تصویر می کشد …

سگی که هلی کوپتری آن را تعقیب می کند، وارد یک ایستگاه تحقیقاتی قطبی می شود و سرنشینان هلی کوپتر نیز کشته می شوند. سگ را کنار سگ های دیگر ایستگاه قرار می دهند. همان شب، بدن سگ متلاشی می شود و به هیولایی هولناک بدل می شود...

لندن، سال 1884. جراح جوان بلند پروازی به نام «فردریک تریوز» (هاپکینز) در یک بازار مکاره، در یکی از چادرهای نمایشی موجود ناقص الخلقه ای (هرت) را با عنوان «مرد فیل نما» می بیند و بعدتر او را از گرداننده ی نمایش می خرد.

قطع قطعی لیگ عدالت از سوی مدیر زک اسنایدر. مصمم است که اطمینان حاصل کند که فداکاری نهایی سوپرمن بی فایده نیست ، بروس وین با دیانا پرینس همسو می شود و قصد دارد تیمی از انسانها را برای محافظت از جهان در مقابل تهدید نسبتهای فاجعه بار به کار بگیرد...

قرون وسطا . شوالیه اى به نام « آنتونیوس بلوک » ( فون سیدو ) ، از جنگهاى صلیبى بازمى گردد و از میان سرزمینى طاعون زده مى گذرد تا به خانه برسد . در میان آشفتگى هاى مذهبى و اخلاقى اش ، « آنتونیوس » با مرگ ( اکروت ) رو به رو مى شود که مى خواهد او را به دنیاى مردگان ببرد.

«دکتر مالکوم کرو» (ویلیس)، روان شناس کودکان، بیماری را پذیرفته است که مشکل او خارج از حیطه ی تجربه و تخصص چند ساله اش است. این بیمار شش ساله، «کول سیر» (آزمنت) نام دارد و ادعا می کند ارواح مردگان را که همه جا او را احاطه کرده اند، می بیند.

تامی یک عضو سابق نیروی دریایی آمریکا است که بعد از بازگشت به خانه از طرف پدرش ترغیب می شود تا در مسابقات رزمی که جایزه قابل توجهی هم برای قهرمان در نظر گرفته شده، شرکت کند. تامی قبول می کند تا در این تورنمت شرکت کند و پدرش را هم به عنوان مربی در کنارش قرار می دهد تا به کمک او بتواند قهرمانی را بدست آورد. اما تامی در جریان این مسابقات به برادر بزرگتر خود به نام برندون برخورد می کند و…

دانشمندان در این جزیره پارکی تفریحی ساختهاند که در آن دایناسورها را شبیهسازی کردهاند. جان هموند گروهی از دانشمندان را برای بازدید از پارک پیش از بازگشایی همگانی فرا میخواند. به سبب سهل انگاری و خرابکاری دسته ای از دایناسورها آزاد میشوند و بازدیدکنندگان و کارشناسان میکو شند برای نجات خود از جزیره بگریزند و …

داستان یک پستچی را روایت می کند که در هنگام انجام ماموریت خود در یک شهر یخ زده واقع در شمال متوجه می شود که بابانوئل خود را مخفی کرده است و …

«مارک رنتن» (گره گور)، جوان زبر و زرنگ و باهوش و با مزه گاه کاملا بی خیال، «قهرمان» زمانه ی ماست. ماجراهای «مارک» و دوستانش، جماعتی با مزه، دروغ گو، روانی، دزد و معتاد که به گونه ای ناگزیر، به سوی خود ویران گری پیش می روند، نمایان گر از هم فروپاشی دوستی و رفاقت شان است...

«ترومن بربنک» (کری)، کارمند معمولی یک شرکت بیمه، یک زندگی معمولی در شهری معمولی دارد. اما «ترومن» که از زندگی اش راضی نیست و می خواهد دنیا را ببیند که ...

آوریل سال 1861 ، عمارت عظیم تارا در آتلانتا . « اسکارت اوهارا » ( لى ) در مى یابد که مرد رؤیایى اش ، « اشلى ویلکس » ( هوارد ) به او علاقه اى ندارد و در صدد است با « ملانى همیلتن » ( د هاویلند ) ازدواج کند. اما از طرف دیگر « رت باتلر » ( گیبل ) عضو بدنام یک خانواده ى ثروتمند ساکن چارلستن دلباخته ى « اسکارلت » سرزنده مى شود و در او ویژگى هایى شبیه به خود پیدا مى کند...

«مارلین» دلقک ماهی قدری کج خیالی است که بی اندازه به پسر جوانش، «نیمو» علاقه دارد. در طبیعت «مارلین» نیست که به کشف آب های ناآشنا بپردازد؛ ولی وقتی در اولین روز مدرسه، او و «نیمو» به طور اتفاقی نزدیک صخره ی آبی بزرگ از هم جدا می افتند، «مارلین» به راه می افتد تا پسرش را پیدا کند...

در مرکز کشوری، «منطقه» مرموزی پدیدار می شود که به نظر می رسد نتیجه ی سقوط یک شهاب سنگ یا سفینه های فضایی باشد. «استاکر» (کایدانوفسکی) یکی از افرادی که به عنوان راهنمای آدم های کنجکاو به منطقه راه یافته تصمیم دارد بدون اعتنا به قوانین، در قبال دریافت پول، دو مرد را به آن جا ببرد...

« پروفسور بورگ » ( شوستروم ) همراه عروسش ، « ماریانه » ( تولین ) که در زندگى زناشویى با همسرش ( بیورنستراند ) مشکل دارد ، براى دریافت دکتراى اقتصاد ( در پنجاهمین سالگرد فارغ التحصیلى اش از دانشگاه ) به لوند مى رود .

کره جنوبی، سال 1986. برای دومین بار جسد یک زن، با دست و پای بسته، و در حالی که مورد تجاوز قرار گرفته پیدا می شود. دو کارآگاه پلیس محلی خشن و خیره سر مامور رسیدگی به این پرونده شده و بدون هیچ ترفند خاصی، تنها با شکنجه و بازجویی مظنونین در کارشان جلو می روند. تا اینکه یک کارآگاه حرفه ای از سئول می آید تا به آن دو در تحقیقات کمک کند. بعد از پیدا شدن سومین جسد زن، آنها سرنخ هایی از این قاتل سریالی بدست می آورند…

«عروس» (تورمن) پس از چهارسال از حالت اغما بیرون می آید. او در جریان برگزاری مراسم عروسی خود مورد سوء قصد اعضای یک گروه آدم کش قرار گرفته، در حالی که خود سابقا عضو همین گروه بوده است. «عروس» حالا به جاده می زند تا از صاحب کار سابق و چهار آدم کش او انتقام بگیرد...

لس آنجلس، سال 2019. «ریک دکارد» (فورد)، از اعضای سابق یک واحد ویژه ی پلیس (معروف به تیغ روها) که اجازه ی کشتن دارند. با اصرار و اجبار «سروان برایانت» (والش) می پذیرد تا گروهی از روبات ها را بیابد و از بین ببرد. این گروه متشکل از شش روبات است که با ظاهر انسانی، با یک سفینه ی فضایی به زمین آمده اند.

جنگ جهانى دوم ، آسیاى جنوب شرقى ، اردوگاه اسراى متفقین . فرمانده ژاپنى اردوگاه ، « سرهنگ سایتو » ( هایاکاوا ) براى ساختن پلى بر رودخانه ى کواى به سرکرده ى انگلیسى اسرا ، « سرهنگ نیکلسن » ( گینس ) متوسل میشود ...

فارگو، داکوتای شمالی. «مارج گاندرسن» (دورمند)، پلیس محلی، زن بارداری است که تحمل، سادگی و رفتار مهربانش، ذکاوتش را پنهان کرده است. وقتی جسد دو سرنشین اتومبیلی در نزدیکی جسد یک پلیس کشف می شود، «مارج» این اتفاق را با پرونده ی دو خلافکار به نام های «کارل» (بوشمی) و «گیار» (استورمار) کنار هم می گذارد...

نابرابری، بی عدالتی و درخواستهای دنیا ما برای خیلیها استرس و افسردگی به همراه دارد. در این میان برخی از آنها دست به کارهای عجیبی می زنند. فیلم داستان این انسانهاست. انسانهایی که در برابر رویایی با حقیقت آسیب پذیر بوده و ناگهان دست به کارهایی غیر قابل پیشبینی می زنند...

داستان در مورد پسربچه ای 5 ساله و با روحیه بنام "جک" می باشد که مادر دلسوزش از او مراقبت می کند. مثل تمام مادرهای مهربان دیگر، مادر جک هم خودش را وقف جک می کند تا او خوشحال و در امان باشد. اما زندگی آنها معمولی نیست، آنها درون مکانی محبوس شده اند که آن را "اتاق" می نامند. تا اینکه سرانجام حس کنجکاوی جک، مادر را مجبور می کند که ریسک کند از آنجا فرار کنند و دنیای بیرون را ببینند...

زوجى پیر ( ریو و هیگاشیاما ) به توکیو مى آیند تا از پسر پزشکشان « یامامورا » و دخترى ( سوگیمورا ) که صاحب آرایشگاه است دیدن کنند . آنان به قدرى گرفتارند که نمى توانند به پدر و مادر خود رسیدگى کنند . تنها کسى که در توکیو وقت خود را صرف رسیدگى به زوج پیر مى کند ، بیوه ى پسر در جنگ کشته شده شان ( هارا ) است ...

در روزهاى پس از جنگ جهانى دوم ، یک نویسنده ى امریکایى داستانهاى عامه پسند وسترن به نام « هالى مارتینز » ( کاتن ) به دعوت دوستش ، « هرى لایم » ( ولز ) به وین اشغال شده میرود ، اما به محض ورود میشنود که « هرى » در یک تصادف اتومبیل کشته شده است ...

کارگر بازنشسته ی کارخانجات اتومبیل سازی و کهنه سرباز جنگ کره، »والت کوالسکی« (ایست وود) به تنهایی در محله ای زندگی می کند که آرام آرام توسط آسیایی – امریکایی ها اشغال شده است. شبی »کوالسکی« نژادپرست، »تائو« (وانگ)، نوجوان آسیایی را که قصد سرقت اتومبیل فورد »گران تورینو« ی او را داشته به دام می اندازد. خانواده ی »تائو« در عوض مجازات او را مجبور می کنند که برای »کوالسکی« بیگاری کند و حالا، بر خلاف انتظار، رابطه ای صمیمانه میان »کوالسکی« و »تائو« شکل می گیرد...

اتحادیه ى کارگران باراندازهاى نیویورک زیر نظر تبهکارى به نام « جانى فرندلى » ( کاب ) اداره مى شود . « چارلى مالوى » ( استایگر ) وکیل متقلب « جانى » است و برادرش ، « ترى » ( براندو ) که قبلا مشت زن بوده ، در بارانداز مى پلکد و خرده فرمایشهاى « جانى » را انجام مى دهد .

از شهر کوچکی در پنسیلوانیا، سه دوست - «مایک» (دنیرو) «نیک» (واکن) و «استیون» (سویج) -رهسپار جنگ در ویتنام می شوند...

ایرلند دهه ی 1960٫ جبهه ی آزادیبخش ایرلند (IRA) در یک نوشگاه در گیلفورد بمب گذاری می کند. اما چهار جوانی که به جرم این بمب گذاری دستگیر و محکوم می شوند، در واقع گناهکار نیستند...

داستان که در سال 1976 تا 1994 اتفاق میافتد، درباره دوستی یک دختر کوچولوی 8 ساله و مرد یهودی 44 ساله است که در نیویورک زندگی میکند. داستان بیشتر حول زندگی این دو نفر است، از وقتی دخترک 8 ساله است تا وقتی 26 ساله شود و نامه هایی که بین این دو نفر رد و بدل میشود...

«جسی» (هوک)، یک جوان امریکایی که در حال گشتن اروپاست، در قطار وین با دختر دانشجوی فرانسوی، «سلین» (دلپی)، آشنا می شود. «جسی» قرار است فردی آن روز به امریکا برگردد، و دختر عازم پاریس است. «جسی» به «سلین» پیشنهاد می دهد که این بیست و چهار ساعت را با هم بگذرانند...

در سال 1930 که دولتی فاشیست در حال قدرت گرفتن است و شعله جنگ در حال روشن شدن، هتل بزرگ "بوداپست" به واسطه تلاش فراوان مهماندار و شاگردش به یکی از برترین تفریحگاههای اروپا تبدیل شده است. یکی از مشتریان همیشگی هتل میمیرد و یک نقاشی ارزشمند به مهماندار می رسد، با این اتفاق همه چیز تغییر میکند...

ماجرا های واقعی زندگی "فرانک آباگنیل جونیر" (دی کاپریو) که خود را به عنوان خلبان، دکتر یا یک وکیل جا می زند و پیش از آنکه نوزده ساله شود، میلیونها دلار کلاه برداری می کند...

مردی به نام نیک دان (بن افلک) در پنجمین سالگرد عروسی خود گزارش می دهد همسرش امی (رزاموند پایک) ناپدید شده است؛ تحت فشار پلیس و جنون رسانهای، آنچه ابتدا یک ازدواج موفق تصور میشد، شکل دیگری پیدا میکند. به زودی دروغ ها، فریب کاری ها و رفتار عجیب نیک باعث می شود همه یک پرسش مشترک را مطرح کنند: آیا او همسرش را کشته است

فیلم بر اساس داستان واقعی یک مخالف جنگ و پزشک ارتش به نام دزموند داس است که حاضر نمی شود سلاحی حمل کند. اما طی نبرد اوکیناوا در جنگ جهانی دوم با وجود شلیک های بی وقفه ی دشمن ، یک تنه جان بیش از 75 نفر از هم رزمانش را نجات می دهد و در نتیجه موفق به دریافت مدال افتخار می شود و ...


»الیزابت فوگلر« (اولمان) بازیگری است که ناگهان تصمیم می گیرد سکوت اختیار کند تا ظاهرا دیگر مجبور نباشد در زندگی »نقش« بازی کند و دروغ بگوید. اما »آلما« (آندرسون) پرستاری که مأمور مراقبت روانی او در ویلایی ساحلی شده، ظاهرا زنی متفاوت و امیدوار به زندگی است...


یک آپاراتچی برای تبدیل شدن به کارآگاه مطالعه میکند و عاشق دختری جوان است .وقتی او به دختر جوان پیشنهاد ازدواج میدهد ،رقیبش ساعت جیبی پدر دختر را ربوده و او را مقصر جلوه میدهد و...

«جف لبووسکی» (بریجز) آدم بی کار و بی عاری است که در لس آنجلس زندگی یک نواختی دارد. تا این که یک روز بعدازظهر، وقتی دو نفر قلدر به خانه ی ویلایی «جف» حمله می کنند و او را کتک می زنند مسیر زندگی اش تغییر می کند. دلیل این حمله آن است که «جکی تری هورن» (گازارا)، مقداری پول به همسر مردی به نام «جف لبووسکی» قرض داده و قلدرها اشتباهی به سراغ یک «جف لبووسکی» دیگر آمده اند.

لهستان ، سال 1939 ؛ «یوزف تورا» (بنى) بازیگر سرشناس تیاتر و همسرش ، «ماریا» (لومبارد) که در شهر ورشو مانند شمایلى ملى مورد پرستش است ، قرار است در یک نمایش ضدنازى ظاهر شوند ، ولی به دلیل اعمال سانسور این برنامه لغو و جاى خود را به اجرای نمایش « هملت » مى دهد. در این بین «ماریا» تعلق خاطرى به «سوبینسکى» (استاک) ، خلبان جوانى پیدا کرده است که در زمان حمله ى آلمان ها به لهستان به خدمت احضار مى شود ...

ایرلند، قرن هجدهم. کنتس ثروتمند انگلیسی، «لیدی لیندون» (برنسن)، نظر مرد جوان ایرلندی، «بری» (اونیل) را به خود جلب می کند. پس از مرگ شوهر «لیدی لیندون» این دو ازدواج می کنند و «بری» به طبقه ی اشراف راه می یابد...

جنگ داخلى امریکا. « جانى گرى » ( کیتن ) در زندگى اش دو عشق دارد: یکى لوکوموتیوى به نام « جنرال » و دیگراى دخترى به نام « آنابل لى » ( مک ). نیروهاى نفوذى شمالى « جنرال » را مى دزدند و در حالى که « آنابل لى » در یکى از واگنهایش به جا مانده، آن را به طرف مناطق خودى مى برند. « جانى » یک تنه به تعقیب لوکوموتیوش مى رود تا « جنرال » و « آنابل لى » را نجات دهد.

یک وایکینگ جوان که علاقه زیادی به شکار اژدها دارد، اما بر خلاف انتظار خودش با یک اژدهای جوان دوست می شود و ...

داستان بر اساس اتفاقات واقعیای میباشد که در گذشته رخ داده، قصه یک تیم عجیب و البته مصمم از طراحان و مهندسان آمریکایی را حکایت میکند. این تیم توسط یک طراح با استعداد به نام کرول شلبی و همچنین یک راننده انگلیسی به نام کن مایلز هدایت میشود...

« 12 سال برده بودن » که براساس سرنوشت واقعی سالومون نورتاپ ساخته شده، داستان مرد سیاه پوستی را روایت می کند که در شهر واشینگتن دزدیده شده و به عنوان برده فروخته می شود و به مدت 12 سال در یک مزرعه مشغول به کار می شود تا اینکه...

فیلم ماجرای زندگی راهزن افسانه ای ، "باران" را بعد از آزاد شدن از زندان دنبال می کند . پس از تحمل 35 سال زندان ، تعجبی ندارد که دنیای خارج برای او کاملا تغییر کرده باشد. او به استانبول می رود تا از دوستش که معشوقه او را ربود ، انتقام بگیرد و...

«اوا» (اولمان) که با همسرش «ویکتور» (بیورک) در خانه ی دورافتاده ای یک کشیش در نروژ زندگی می کند و به تازگی پسر چهارساله اش را از دست داده، وقتی در می یابد مادرش «شارلوت» (برگمن) پیانیست نامدار،عزادار محبوبش است، او را برای مدتی نزد خود دعوت می کند...

گروهى از سیاستمداران نابکار ، روستایى ساده لوحى به نام « جفرسن اسمیت » ( استوارت ) را انتخاب مى کنند تا جاى سناتورى را که به تازگى درگذشته است بگیرد.

داستان فیلم در آینده اتفاق می افتد. مد مکس جایی که منابع طبیعی در حال نابودی هستند و زمین در حال تبدیل شدن به بیابانی بی انتهاست که نسل بشر را به ورطه نابودی می کشاند. در این دوران، هرج و مرج به اوج خود رسیده و گروه های وحشی حکمفرمای منطقه شده اند. مکس ( تام هاردی ) یکی از قربانیان وحشی گری این افراد است که پس از ، از دست دادن خانواده اش توسط گروهی موسوم به « پسران جنگ » دستگیر شده است. گروهی که به رهبری پادشاه جوئی ( هیو کیز – بیرن ) اداره می شود. مکس پس از دستگیری به عنوان بانک خون برای یکی از اعضای گروه بچه های جنگ به نام نوکس ( نیکلاس هولت ) تعیین می شود و به نظر می رسد که سرنوشت تلخی در انتظارش باشد. اما با طغیان زنی به نام فیریوسا ( چارلیز ترون ) و به همراه بردن پنج همسر جوئی با خود، باعث می شود جوئی ارتش خود را در پی فیریوسا بفرستد. پس از یک تعقیب و گریز، مکس که به همراه گروه بود،موفق به فرار می شود و…

«آناند» که به سرطان مبتلاست ، تصمیم می گیرد از باقی مانده ی روزهای عمرش ، نهایت لذت را ببرد. «دکتر بهاسکار» (باچان) که درمان و مراقبت از «آناند» را به عهده دارد، کتابی درباره ی او می نویسد ، که برنده ی جایزه ی ادبی سال می شود . مراسم اهدای جایزه ، آغازگر روایتی است که سرگذشت «آناند» را باز می گوید...

ورمانت، کالج پیش دانشگاهی سنتی ولتن، پاییز سال 1959٫ در شروع سال تحصیلی، «جان کیتینگ» (ویلیامز) به عنوان معلم جدید ادبیات انگلیسی مدرسه معرفی می شود. در نخستین جلسه ی کلاس، شاگردان از فلسفه و نگاهی که «کیتینگ» نسبت به شعر و زندگی دارد، تکان می خورند. او می گوید که باید به فکر «حال» باشند و چیز خارق العاده ای از زندگی های خود بسازند…

«فرانکی دن» (ایست وود)، صاحب یک باشگاه بوکس در لس آنجلس است. یک روز «مگی» 31 ساله (سوانک) به باشگاه «فرانکی» می آید و از او می خواهد مربی اش باشد. پافشاری های او سرانجام باعث می شود «فرانکی» مربی گری او را بپذیرد. «مگی» تمام بازی های اولیه اش را در همان راوند اول می برد؛ ولی «فرانکی» کما کان حاضر نیست ترتیب مسابقه ای رسمی را برای او بدهد...

ماجراجویی نهایی هری پاتر و رویارویی پایانی او با لرد ولدمورت برای انتقام هری ، رون و هرمیون در تلاش برای پیدا کردن و از بین بردن سومین روح پیچ ، لرد تاریکی هستند تا جاودانگی را از او بگیرند.و در این راه ولدمورت نبرد نهایی را با تمام نیروهایی که دارد برای تسلط بر همه چیز و شکست دشمنانش آغاز می کند و حالا هری پاتر و دوستانش هستند که باید برای پیروزی و گرفتن انتقام در مقابل تاریکی باستند. پسرکی که ایستاد مبارزه کرد و در نهایت زنده ماند...

کسل راک، تابستان سال 1959. «ورن تسیو» ی دوازده ساله (اوکانل) می شنود که برادر بزرگ ترش، «بیلی» (سیماسکو) با دوستش «چارلی» (رایلی) درباره ی جسد نوجوان گم شده ای به نام «ری» (لوترل) حرف می زند که در جنگل پیدا کرده است. «ورن» ماجرا را به دوستانش، «گوردی» (ویتن)، «تدی» (فلدمن) و «کریس» (فینیکس) می گوید و همگی تصمیم می گیرند به محل کشف جسد بروند...


زمان حیات حضرت مسیح . در روز ورود فرمانده جدید منطقه ى اورشلیم ، به طور اتفاقى تکه سفالى از پشتبام خانه ى « بنهور » ( هستن ) مى افتد ، اسب فرمانده رم مى کند و او را بر زمین مى زند . خانواده ى « بنهور » به زندان مى افتند و خودش به بردگى فروخته مى شود ...

داستان فیلم در مورد سگی است باوفا که در ایستگاه مترو رها شده است. پروفسور پارکر ویلسون سگ رها شده را می یابد و تلاش می کند تا صاحبش را پیدا و سگ را به او تحویل دهد. اما پروفسور هرچه تلاش می کند ، نمی تواند صاحب آن سگ را پیدا کند ، در نتیجه سگ را به خانه ی خود می برد و نام هاچیکو را برای او انتخاب می کند ...

دهه 1930، کُره. در دورهی اشغال ژاپن، یک دختر بعنوان دستیار برای یک زن ثروتمند ژاپنی که زندگی منزوی خود را در یک کاخ بزرگ میگذراند، استخدام می شود. اما بصورت مخفیانه درگیر توطئه ای علیه آن زن ژاپنی شده و...

»لوک جکسن« (نیومن) به جرم شکستن دستگاه های پارکومتر در یکی از شهرهای کوچک جنوب امریکا به دو سال حبس با اعمال شاقه محکوم می شود. او در زندان ابتدا به دلیل خونسردی بیش از حدش مورد نفرت »درگلاین« (کندی)، زندانی گردن کلفت، قرار می گیرد. اما خیلی زود حس احترام »درگلاین« را جلب می کند و با هم اقدام به فرار می کنند...

اتفاقات فیلم در سال 2029 رخ میدهد زمانی که قدرت شفا بخشی ولورین بشدت کاهش یافته و پروفسور چارلز بسیار ضعیف شده است. با این حال، این دو به دنبال نجات یک دختر جهش یافته هستند. دولت در یک عملیات مخفیانه در نظر دارد که جهش یافتههای زیر سن قانونی را دستگیر کرده و سپس آنها را به سلاحهایی مرگبار تبدیل کند.


« ماریو » ( مونتان ) ، « ژو » ( وانل ) ، « لوییجى » ( لولى ) و « بیمبا » ( وان آیک ) ، در ازاى مقدار زیادى پول و براى خاموش کردن آتشسوزى یک چاه نفت در یکى از دهکده هاى فقیرنشین امریکاى مرکزى ، دو کامیون حامل نیتروگلیسیرین را در جادهاى طولانى و خطرناک حمل مى کنند ...

«کریستوفر مکندلس» (هرش)، دانشجو ممتاز و قهرمان ورزش دانشگاه پس از فارغ التحصیلی تمامی پس انداز 24 هزار دلاری خود را به خیریه می بخشد و برای تجربه ی زندگی در طبیعت بکر، رهسپار آلاسکا می شود...


در یکی از محله های فقیر نشین حومه ی پاریس، یک مجتمع مسکونی به محاصره ی پلیس درمی آید. سه جوان ساکن در مجتمع، «سعید» (تاقمائویی)، عرب مهاجر؛ «ون» (کاسل)، یهودی کله شق؛ و «اوبر» (کونده)، افریقایی بوکسور، که به خاطر بی کاری به شغل های پست و سرقت و خرید و فروش مواد مخدر روی آورده اند، با پلیس درگیر می شوند...

ناصره. سه مجوس شرق به اشتباه به دیدار «برایان»، نوزاد «مندی» (جونز) می روند. سال ها بعد، «برایان» (چاپمن) در آمفی تیاتری که در آن کار می کند، با نهضت خلق یهودیه به رهبری «درک رگ» (کلیز) آشنا می شود که قصد براندازی امپراتوری رم را دارند...

« آنتوان » ( لئو ) که از والدین ، به خصوص مادرش ( موریه ) بى توجهى مى بیند ، به جاى مدرسه با دوستش ، « رنه » ( اوفاى ) به گردش مى رود . او به دلیل دزدیدن یک ماشین تحریر به دارالتأدیب فرستاده مى شود ، اما از آن جا فرار مى کند ...

در سال 1431، ارتش اشغالگر انگلستان محاکمه اى فرمایشى برپا مى کند تا رهبر نیروهاى مقاومت فرانسه، زنى روستایى به نام « ژان » ( فالکونتى )، را به قتل برسانند...


آرون کارگردان مشتاقی است که بعد از مرگ پدرش و بنا به موقعیت مجبور می شود به معاون رئیس پلیس تبدیل شود. در حین اینکه آرون با مشکلات پلیس بودن روبرو می شود و می خواهد سبک زندگی خود را با آن تطبیق دهد، یک سری از قتل های زنجیره ای که هدف آن دختران دانش آموز است، در شهر اتفاق می افتد…

روآندا. «پل روسساباجینا» (چیدل)، مدیر هتل «هزار تپه» در کیگالی است. پس از چندی خشونت های قومی بالا می گیرد و افراد قبیله ی هوتو آغاز به کشتار افراد قبیله ی توتسی می کنند. «پل» نمی تواند درست روی دست بگذارد و با این که خودش از قبیله ی «هوتو» است، به پناهندگان توتسی در هتل جا می دهد...

در این فیلم مردی به نام «سردار خان» قسم می خورد تا انتقام خون پدرش را از مخوف ترین مرد شهر بگیرد...

جو معلم یک مدرسه است که زندگی بر وفق مرادش پیش نرفته . او عاشق موسیقی جاز است و با سفر کردن به قلمرئی دیگر قصد دارد به دیگران کمک کند و در نهایت متوجه میشود که داشتن روح چه معنایی دارد .

فیلم داستان سه زندگی است. پسر جوانی که سگش را غیر قانونی وارد جنگهای شرطی می کند تا پول کافی جمع کند و با همسر برادرش فرار کند. مدل زیبایی که با مردی متاهل رابــطــه عاشقانه دارد و پیرمردی دوره گردی که تمام روز با سگهایش دور شهر می گردد و منتظر فرصتی است تا با دخترش که فکر می کند او مرده است حرف بزند. یک تصادف اتومبیل زندگی این سه را بهم می رساند و زندگی همه آنها را بسیار تغییر می دهد...

در قرن پانزدهم میلادی، شمایل نگاری به نام »آندری روبلف« (سولونیتسین) با دوستانش به شهر ولادیمیر می رود. او خیلی زود برگزیده می شود تا با یک یونانی دیوارهای کلیسای جامع شهر را بیاراید...

«جیمز پ. سالی ون» و «مایک وازوسکی» در استخدام مؤسسه ی هیولاها هستند- مؤسسه ای که از طریق جیغ بچه ها انرژی تولید می کند. وقتی دختر بچه ی نترسی به نام «بو»، «سالی ون» و «مایک» را دنبال می کند و قدم به دنیای هیولاها می گذارد، این دو مجبور هستند حضورش را از دیگران پنهان دارند و به هر ترتیب که شده دخترک را به دنیای خودش برگردانند...

مشت زنی درجه چندم و گمنام به نام «راک بالبوا» (استالون) از راه شرکت در مسابقه های بوکس شرطی و غیرقانونی و جمع آوری طلب های یک نزول خوار زندگی فقیرانه ای را می گذراند. تا این که قهرمان بوکس سنگین وزن جهان، «آپولو» (ودرز)، برای تبلیغ و رسیدن به محبوبیت بیش تر، تصمیم می گیرد تا مسابقه ای نمایشی با یک مشت زن گم نام برگزار کند. به این منظور «راکی» انتخاب می شود...

در آینده ای بسیار دور، بخش بزرگی از جهان توسط جنگلهایی با گیاهانی که مانند قارجهای سمی هستند و از خود گازی بسیار سمی پخش میکنند بلعیده شده است. انسانهایی که باقی مانده اند نزدیک این قارچهای سمی و هیولاهای حشره مانند بسیار بزرگی که این جنگلها زیستگاه آنها است، زندگی میکنند. یکی از حکومتهای انسانها به نام دره باد است که در صلح و آرامش زندگی میکنند آنها پرنسس خود بنام Nausicaa و پدرش که پادشاه این کشور است را بسیار دوست میدارند، اما ...

ندیمه ى جوانى ( فونتین ) در تعطیلات با « ماکسیم د وینتر » ( اولیویر ) صاحب قصر باشکوه ماندرلى آشنا مى شود که همسر اولش ، « ربکا » ، را از دست داده است و با قبول پیشنهاد ازدواج او ، بانوى تازه ى ماندرلى مى شود ؛ اما یاد و خاطره ى « ربکا » روى زندگى شان سایه انداخته است.

داستان فیلم در کشور یوگسلاوی سابق رخ می دهد. "پرهان" کولی جوانیست که توانایی حرکت دادن اجسام توسط قدرت ذهنش را دارد. اما او توسط تبهکاران و با نیت ثروتمند شدن فریب می خورد، تا زمانی که به نابودی تهدید می شود و ...

«جسی» (هوک) و «سلین» (ژولی دلپی) غریبه هایی بودند که شب پر حرفی را به اتفاق در وین اتریش صبح کردند. نه سال بعد، «جسی» کتابی درباره ی برخورد کوتاه آن شب شان نوشته است. «جسی»، طی یک «تور» سریع اروپایی برای معرفی و تبلیغ کتابش، در پاریس دوباره «سلین» را ملاقات می کند.

هنگ کنگ، سال 1962. «لی ژن» (چئونگ) منشی یک شرکت صادراتی است و شوهرش که در یک شرکت ژاپنی کار می کند، دائم در سفر است. خیلی زود میان «لی - ژن» که در یک واحد آپارتمانی شلوغ زندگی می کند و همسایه اش، روزنامه نگاری به نام «چو» (لئونگ چیو وای)، صمیمیتی به وجود می آید...

زن انگلیسی جوانی برای ساخت فیلم مستندی درباره استقلال هند، راهی این کشور می شود و در این بین با 5 مرد جوان همراه می شود...

«تراویس آندرسن (استنتن) که چهار سال پیش گم شده، در یک شهر کوچک مرزی پیدایش می شود. «والت» (استاکول)، برادر کوچک ترش که سرپرستی پسر هفت ساله ی «تراویس» - «هانتر» (کارسن) - را به عهده دارد او را نزد خود می آورد. «تراویس» می خواهد به دنبال همسرش، «جین» (کینسکی)، برود که او نیز چهار سال پیش ناپدید شده...

در جزیرهای دورافتاده در اواخر قرن 18، یک نقاش مجبور میشود تا پرترهای از عروسی زنی جوان بکشد...


« الن » ( کلبر )، دختر نازپرورده ى میلیونرى به نام « الکساندر اندروز » ( کانولى )، از ازدواج ناخواسته اى که پدرش براى او ترتیب داده مى گریزد. خبرنگار کارکشته اى به نام « پیتر وارن » ( گیبل ) سر راه « الن » قرار مى گیرد و این دو در فرار از میامى به نیویورک همراه مى شوند.




در سال 1990 جنگی در آبخازیا رخ می دهد و جنگ و در گیری همه جا را فرا میگیرد اما در همین حین مردی به نام Ivo مشغول چیدن محصولات کشاورزی اش که میوه ی نارنگی است میباشد . در این گیر و دار مردی زخمی به او پناه آورده و او مجبور می شود به آن مرد پناه دهد ...

در سال 1983 در نواحی دریای اژه دختر بچه ای میمیرد. مسئول مرگ این دختر که پدرش فرمانده هست ،ممو مشخص میشه که با مادر بزرگش و دختر 7 سالش زندگی میکنه . هر قدر ممو سعی میکنه بگه بی گناهه کسی حرف اونو باور نمیکنه. وقتی اطرافیان ممو سعی میکنن حکم اعدام اونو لغو کنن تنها خواسته ممو و دخترش اوا اینه که به همدیگه برسن. یعنی ممو میتونه یه معجزه رو بوجود بیاره و از حکم اعدام خلاص بشه؟